خواستنددستش را ببوسند ، دستش را کشید و گفت من پادشاه نیستم ، یکی هستم مثل شما . شروعکردند به دست دادن با او .
ناگهان زبری دستی را بر اثر بیل زدن احساس کرد ، این باراو خم شد و دست کارگر را بوسید و گفت آتش دوزخ به این دست
نمیرسد . او رحمةللعالمین بود
وقتی عقلی برای تامل هم ندارند !
، ,دستش ,کارگر ,بوسید ,خم ,بار ,دستش را ,شد و ,خم شد ,و دست ,کارگر را
درباره این سایت